وقتی یک متهم به جنایت جنگی و نسل کشی، نامزد و کاندید جایزه صلح نوبل پیشنهاد
میکند، نفس این پدیده بی کم و کاست حامل طنزی است گزنده، قبل از هرچیز پیرامون
اوضاع برآشفته کنونی جهان، و فی نفسه در خود حکایتها دارد که درونمایه آن
قرارگرفتن سیرتمدن بشر در حرکت با دنده عقب و برسویه تاریک خود است (تا چه زمانی
و با چه پیآمدهائی). این که یک متهم به جنایت جنگی و تحت پیگرد، طبق موازین و
معیاریهای حقوقی همین جهان موجود، به خودجرئت میدهد که یک مافوق و یک جنایتکار دیگر را نامزدجایزه صلح کند، براستی یک شوخی تلخ تاریخ است.
من آن رندم که گیرم از شهان باج / بپوشم جوشن و بر سر نهم تاج!
لبنانیزه کرن ایران به چه معناست؟ پیرامون مصادره و دوپینک سیاسی با «روحیه تعاون و همستگی مردم» ت تحت عنوان برساختهای ایدئولوژیک از ایران و «ناسیونالیسم»، در شرایط نادولتی و ریزش اقتداررژیم، اهمیت حلقهپیشروی و اتصال دهنده جنشهای مطالباتی و خیابانی در راستای یک جنبش سراسری در شرایط جنگی ....
تصمیمات جدید اتاق وضعیت کاخ سفید و تحولات برق آسا!
پس از حمله ا یران و نشست فوقالعاده اتاق بحران ، ترامپ ترمز را کشید!. آیا این یک نیش ترمز است یا ترمز کامل؟
در شرایطی که حمله آمریکا و اسرائیل به تاسیسات هسته ایران و اینک واکنش تهران،نسخه دوم حمله به عینالاسدپس از ترور قاسم سلیمانی بود، بحران را وارد فازجدیدی کرد. حمله به ایران با خطر گسترش بحران به منطقه و حتی به گفته گوترش دبیرکل سازمان ملل تهدید صلح و امنیت جهانی را به عنوان یک خطرجدی مطرح کرد. درشرایطی که ترامپ با یک اقدام غیرمتعارف سیاسی بی گدار به آب زد و از رژیم چنج دفاع کرد ( بدون آنکه واقعا یک ارزیابی دقیقی از مساله مهم توانائی و عدم توانی واقعی رژیم تصور روشنی داشته باشد) وارد قمار بزرگی شد. البته که تمامی کاسبان جنگ در شاخه اپوزیسیون راست را سورپرایز و سر مست کرد و آنها با دمشان شروع به بشکن زدن کردند. بطوری که رضاپهلوی سرپا نشناخته، از تو یک اشاره از ما دویدن، بخصوص پس از دیدارش با اهالی کنگره، آماده دادن فراخوان قیام در آینده نزدیک شد و به مردم (یا خیل مریدان خود) گفت که خود را آماده لحظه قریب الوقوق قیام کنند. با اعلام رژیم چنج اوضاع به سرعت دگرگون شد. ۲۴ ساعت بیشتر نکشید که ناگزیرشد پایش را از روی گازبرداشته و روی ترمزبگذارد و همه را با این چرخش برقآسای خود مات و مبهوت نماید. او حتی شعار زنده باد مردم ایران و اسرائیل و صلح داد و در رویای سودای خویش صلح و جایزه نوبل را یکجا نصیب خود کرد!. البته پیشتر جسته وگریخته گزارشاتی از منابع مختلف از جمله دولت اسرائیل درز می کرد که اسرائیل تن به جنگ فرسایشی- یعنی به تاکتیک حکومت اسلامی جنگ نامتقارنی که از دیرگاه به آن علاقمند بود، تن نخواهدداد و فشارهای سنگینی برکشورکوچک اسرائیل که همواره به جنگ های برق آسا و پیروزیهای ضربتی عادت داشته وارد خواهد آورد. اما این ها تنها جوانبی از عوامل دخیل در این رویداد بودند. پیشتر درگفتگوهای خود تقریبا از ۸ چالش بزرگ پیشاروی ترامپ در ورودبه جنگ سخن گفتم که بنظر می رسداکثرآن عوامل هم فعال شده بودند. ازجمله یکی از آن ها افکارعمومی آمریکا بود
لحظههای حساس تصمیم گیری در اتاق «وضعیت» و چالشهای بزرگ پیشارو!
می دانیم
که کلیدواژه های این روزهای ترامپ، اولتیماتوم تسلیم سیاسی بی قید وشرط حکومت
ایران، جاری شدن حکم تخلیه تهران از زبان ترامپ، تهدید به ترور خامنهای (همین بهتنهایی
کافی است به جهانی بیاندیشم که چگونه بزرگترین قدرت جهان، با نقض قواعد و قوانین
بدیهی و موجود حاکم بر حقوق بین الملل، آشکارا قانون جنگل و داروینیسم اجتماعی را
برجهان حاکم می کند) که بیانگر عمق بحرانی است که سرمایه داری جهان گستر دستخوش
آن شده است. خواست اکیدی که دولت اسرائیل از همان لحظه تهاجم و بکارگیری تاکتیک
غافلگیری بزرگ خواهان آن بوده است ( در حمله غافلگیرانه اسرائیل به ایران یک قلم
آن، جایگزین هزاران پهباد، بحای هزاران پیجری شد که انفجارهمزمان آنها حزب اله ار
کارانداخت و در پی نفوذعمیق و طولانی در ساختارها و مبادی ورودی صورت گرفت).
کاسبان جنگ، اکنون فقط مختص حکومت اسلامی نیست. بلکه شامل رضاپهلوی و حامیان او هم شده است. و آنها نیز رسما و علنا جنگ را فرصتی طلائی برای بازگشت به قدرت می پندارند و حولش ترانه می سرایند. و حال آن که هیچ فردی با داشتن اندک وجدان و منش انسانی چه برسد به یک مدعی پادشاهی که سودای حکومت کردن داشته باشد، نمی تواند جلوس خود و تاج و تختش را بر خاکستر ویرانی و مرگ و خون مردم از کودک و زن و مرد و پیرو و جوان بگذارد. دولت آمریکا و اسرائیل در تدام برساختن سودای «خاورمیانه جدید» بر ویرانههای جنگ خانمانسوز، در مقام ایجاب و خلا قدرت ناگزیرند به چلبی سازی، امر تجربه شده و شکست خورده، روی بیاورند که کاندیدآنها به لحاظ سیاسی رضاپهلوی است که حالا شاهدیم نمایندگان کنگره آمریکا از وی دعوت به حضور و گفتگو کرده و از مجاهدین هم اگر با سلطنت آبشان به یک جوی برود به عنوان نیروی میدانی و عملیاتی ضربتی و هم پیاده کردن چترباز، بهره بگیرند. آیا مجاهدین که بنام رجوی پیام خود را صادر کرده اند،با افراد پا بهکهولت نهاده و گردگرفته در مقام عمل و نه سخن می توانند نقش گروه ضربت را ایفاکنند؟ خوب، البته زمانی که آب سربالائی برود، تاریخ در تکراردوم خود به همین شکل مضحک و کمیک می تواند بروز و ظهور داشته باشد... همه چیز سرهم بندی شده است و با منش بساز و بفروش ترامپ هم سنخیت دارد...
فشرده گفتگوی ( تقی روزبه) : ترا که خانه نئین است، بازی نهچنین است! هردو طرف به قماربزرگی دست زده اند: خامنه ای روی این که آمریکا جنگ نخواهد کرد و طرف مقابل روی این که حکومت تهران در ضعیف ترین وضعیت خود قراردارند، شرط بندی کرده اند.
وضعیت در آستانه کیش مات قرارگرفته واینک یکی از چهارمهره مات کننده به حرکت در آمده است ( تصویب قطعنامه اروپا و آمریکا در حکام آژانس و این که ایران خطری برای صلح و امنیت جهانی است و بطورضمنی دارای یک طرح ساختارمندموازی برای تولید سلاح هسته ای است) فرصت طلائی برای به حرکت درآوردن مهره اسرائیل ( با توجه به بازی ترامپ با این ورق ). دو مهره دیگرعبارتند از فعال کردن مکانیزم ماشه معکوس و مذاکرات باخت- باختی که جریان دارد و آمریکا شروع کرده است در جوی که شمشیر تهدید و حمله نظامی بر فرازآن آویخته شده است. ترامپ صریحا گفته است یا غنی سازی صفر یا بمب
رساندن آیران به آستانه جنگ توسط حکومتی که زیستن جز در بحران و دشمن/نظام نتواند. و در داخل نیز با ورق سرکوب وبه گردش درآوردن داس اعدام و ایجادهراس و ارعاب حکومت می کند (از جمله اعدام مجاهد کورکور ... دراین مقطع حساس)
واکنش های ایران در برابر این صحنه شطرنج کیش - مات، جز نوعی عملیات انتحاری وخطرناک نیست: افزایش کم وکیف اورانیوم غنی سازی شده و خروج از ان پی تی و به گفته گروسی ساختن بمب هستهای ( قدرتها اجازه نخواهند داد که تجربه کره شمالی در ایران تکرارشود).
حکومت اسلامی از ماهها قبل با آگاهی به عزم صدورقطعنامه و تهدید و تصمیم ترویکا به استفاده از ماشه معکوس و سیررویدادها به نقطه تعیین کننده، با اقدامات تحریک آمیز و نشان دادن چنگ و دندان از جمله افزایش شتابان غنی سازی و ریختن بنزین با آتش و تهدید حمله به نیروهای آمریکا در منطقه و غیره بیش از پیش دستاویز لازم برای حمله نظامی اسرائیل با حمایت آمریکا را فراهم کرده است.
رژیم ایران عملا بازی با تسلیحات هسته ای چون انباشت غنی سازی با غلظت بالا و. را به عنوان اهرم بازدارندگی بکارگرفته است، و مدعی است که یک خواست ملی است، که هیچ ربطی به خواست ملی ندارد.
برای همین ادعاهم شده، ضرورت برگزاری یک رفراندوم آزاد حول این که مردم ایران آزادانه ابزارکنند که آیا با سیاستهای هسته ای رژیم ایران موافقند یا نه وجود دارد و باید آن را دربرابر جنگ افروزی ها و قدرت نمایی رژیم (که توخالی هستند) به عنوان یک خواست ملی قرارداد.
نباید فراموش کرد که حتی اگر جنگ هم نباشد بازگشت تحریمهای بینالمللی به عنوان سازمان ملل (از طریق مکانیزم ماشه معکوس که در جای خود قراردادی ننگین چون ترکمن چای ا ست و در توافقنامه برجامه جاسازی شده بود)، اعمال تحریمهای گسترده جهانی و سیاست گرسنگی دادن مردم ایران ( درجهانی که بین مردم و جباران حاکم تمایزی قائل نمی شنوند) درکنارتحریمهای ثانوی و حداکثری آمریکا و اروپا (که اکنون به آن روی آورده است) یک طوق و قیمومیت تاریخی و مصیبت بزرگی است که نقش حکومت اسلامی در آن برجسته است.
بطورکلی نظام استبدادی ولایت فقیه درطی ۴۵ یال نشانٔداده است، که نه یک حکومت نرمال که نظامی است عمیقا بحران زی وبحران آفرین، بهعنوان یک گرایش درونماندگار که بدون آن وبدون سرکوب و ریختن ثروتها و امکانات کشور در چاه ویل آن و تولیدفقر و فلاکت فراگیر، قادر به تداوم حیات خود نیست.
اما در برابروضعیت مشخص و خطرناک کنونی، خواست فوری توقف غنی سازی ، مخالفت با هرگونه جنگ و تعرض به کشور و یا تحریم و سیاست گرسنگی دادن مردم ایران، بجای تحریم رژیم و ایراد فشارهای سنجیده و هوشمند بر جباران حاکم، خواست برگزاری رفراندوم ملی و آزاد برای روشن کردن خواست ملی مردم ایران پیرامون سیاستهای هسته ای رژیم ( که مدعی است یک خواست ملی است) فشرده این گفتگو (از جانب تقی روزبه) است.
نقش فشارافکارعمومی غرب، در
بحران فلسطین و اسرائیل و توقف
این
مقاله* که توسط سردبیریینالمللی بی بی سی نگاشته شده است مطلبی است پیرامون جنگ
غزه و بازتاب این کشتارعریان در ذهنیت عمومی شهروندان و دولتهای اروپائی. بی
تردید افزایش اعتراضات و دامنه تظاهرات علیه آن نقش مهمی در فشار به رویکرداین
دولتها دارد. گرچه هنوزآنقدر نیرومند نشده که بتواند برتوقف فوری جنایت جاری در
این جنگ تاثیرقاطع بگذارد. با این همه تاثیرات قابل توجه آن محسوس تر می شود.
بویژه اگر در نظر بگیریم که پس از جنوساید و کورههای آدم سوزی و آزاریهودیان
شاهد شکل گیری و حساسیت به حق افکارعمومی نسبت به یهودستیزی بوده ایم که عملا با
ایجادنوعی اینرسی موجب معادل انگاشتن یهودستیزی و حمایت بی قید و شرط از دولت
اسرائیل و عملکردآن شد. این رویکرد بویژه باد نادیده گرفتن بیش از پیش حق تعیین
سرنوشت مردم فلسطین و سرکوب آنها همراه بود.
۱- آقای
سعید رهنما دراین گفتگو در راستای «زدن خرافههای نظری و برنامه ای چپ سنتی و
رادیکال» که دچاربحران است و سوق دادن آن به سوسیال دموکراسی(و سوسیال-لیبرالیسم)
که سالهاست به آن اهتمام می ورزند کاملا موفق بودند. در اصل آن چه را که مدتهاست
وجود داشت به شکل عریان به روی صحنه آوردند.
۲-
واقعیت آن است که راه کارگر در پی بحران مرتبط با گرایشات درونی خود و عدم تحمل آن
به عنوان یک سازمان چندگرایشی در برابرمدافعان سازمان یک گرایشی، عملا به دو جریان
و سه گرایش تقسیم شد. یکی گرایش آقای شالگونی که خود را مدافع دموکراسی و مجلس
موسسان می داند، گرایش دوم به شوراها ونظام شورائی و نفی مجلس مؤسسان باوردارد و
گرایش سوم هم معطوف به چپ اجتماعی در برابر چپ معطوف به قدرت و دولت محوربود.
مذاکرات هسته ای: رژیم در وضعیت کیشمات/ اعتراضات رانندگان کامیون: جنبش مطالباتی فی نفسه هدف است و در راستای بازپسگیری زندگی بهیغعارفته، و نقدبرخوردهای ابزاری با آن/ جنگ و بحران غزه، بی تفاوتی دولتهای جهان در برابر رها شدن بیمهارسوداهای دولت راست کیش اسرائیل، و اهمیت به میان آمدن ابرقدرت افکارعمومی و جنبشهای ضدنسل کشی
ادعای تازه پرشکیان، در ایران هرکس میتواند رئیسجمهورشود!
دلیل:
رئیس جمهورشدن خودوی!
اخیرا او
در سخنانی گهربار که در آن هیچ نشانهای از وعدههای داده شدهاش به هنگام
انتخابات و از نقلقولهای مکررش از مانیفست «نهج البلاعه» - کتاب بالینی اش-
نیست، چنان در باره وفورآزادی در حکومت مطلقه سلسه ولایت فقیه در افشانی کرده است
که گوی رقابت و خوشخدمتی و وقاحت را از اسلاف و هم سلکان گذشته خود ربوده است.
چنان که می گوید ، ۸ ماه پیش کسی من را تحویل نمیگرفت اما رئیسجمهور شدم، پس
همه ایرانیان میتوانند به هر جایگاهی که بخواهند برسند و بهترین باشند. مدعی است
که رئیس جمهور شدن او نشان دهنده آن است که در ایران هرکس میتواند رئیس جمهور
شود!. اگر انسان به استعداد درونی برسد، هر کاری میتواند انجام دهد.
در خبرها
آمده است که دانمارک سن بازنشستگی را به ۷۰ سال افزایش داد و این افزایش به میزان
های متفاوت در شمارزیادی از کشورهای جهان و از جمله درایران هم به نحوخاص خود در
دستورکار قرارگرفته است. این یکی از شعارهای سرمایه داری حریص و سیری ناپذیر در
قرن بیست ویکم است و پیشرفته و غیرپیشرفتههم نمیشناسد و از قضا اکنون دامنگیرکشورهای
پیشرفته صنعتی هم شده است.